سرو صبور
«صنم»، دختری کم سن و سال است که به عقد پسر بزرگ ارباب ده که همسن پدرش است درآمده و به عنوان همسر دوم راهی تهران میشود. تمام لحظههای زندگی او، با وجود رفاه مالی در تحمل و تنهایی میگذرد، اما این باعث نمیشود که از پا در آمده و تسلیم زندگی شود. صنم از لحظات تنهایی استفاده کرده و درس خویش را ادامه میدهد و پس از فوت همسرش وارد دانشگاه میشود. او که هنوز جوان است، مورد توجه یکی از استادها قرار گرفته و با وی ازدواج میکند. ازدواج مجدد در روحیه افسرده صنم تأثیر مثبت گذاشته و او را به زنی بانشاط تبدیل میکند و سعادت وی با خبر بارداریاش تکمیل میشود.