پلیس کوچولو
پلیس - داستان
یک شب سرد پاییزی پدر برای انجام ماموریتی به شهر دیگری رفته بود و من و مادرم در خانه تنها بودیم. چیزی از زمان خوابیدنمان نگذشته بود که متوجه شدیم سروصدایی از حیاط میآید. وقتی پردة اتاق را کنار زدیم دیدیم دو دزد در حیاط ما هستند. ترسیده بودیم. برای همین با فوریتهای پلیس، یعنی 110 تماس گرفتیم، آنها بلافاصله خودشان را به آنجا رساندند و دزدها را دستگیر کردند. از آن شب من تصمیم گرفتم در آینده پلیس شوم تا به جامعهام خدمت کنم. پدر نیز با شنیدن ماجرا از شجاعت من و مادرم و تماس به موقع ما با پلیس خوشحال شد و مرا پلیس کوچولو صدا زد. این داستان آموزنده برای کودکان گروه سنی «ب» تهیه شده است.