قصهای به شیرینی عسل: مجموعه داستان برای نوجوانان
داستانهای فارسی - قرن 14
حضرت محمد (ص)، در یکی از شبهای ماه رمضان به سوی غار هرا شتافت، زمانی که به نزدیکی غار رسید به آسمان نگاه کرد. آن شب گویی ستارهها هزار برابر شده بودند. آنگاه به غار پناه برد و گوشهای نشست، میخواست آرامش خود را به دست آورد. اما آرام نمیگرفت، سپس صدای وحی را شنید که به او میگفت امشب چرا آرام نمیگیری؟ در ادامه صدای وحی به او خطاب کرد که «بخوان محمد» و صدا دوباره تکرار شد. محمد در پاسخ به وحی گفت: نمیتوانم و سپس کلام خدا بر زبان وی جاری شد که اقرا باسم ربک الذی خلق و آنگاه محمد (ص) پیامبر شد. داستان «قصهای به شیرینی عسل» به شرح زندگی پیامبر (ص) از زمان تولد تا بعثت در قالب داستان اختصاص یافته است. در این مجموعه دو داستان دیگر نیز تحت این عناوین آورده شده است: «کاش یکی قصهاش را میگفت»؛ «یار حسنی و ننهکوچیکه و دختر نارنج و...».