چشمهایم، در اورشلیم
داستانهای فارسی - قرن 14
رکسانا بعد از وقفهای که بر اثر احساسات حضار پیش آمده بود، گفت: امشب میخواهم ترانه وسوسه نیرنگ را بخوانم. اونم فقط به افتخار دوست عزیزم. آهنگ اونو از یه ملودی قدیمی عبری برداشتم. رکسانا با آن لباس پولک دوزی قرمز و گوشوارههای حلقه پر از الماس و بسیار فریبنده جذاب به نظر میآمد، اما من قدرت این را نداشتم که از نمایشگر بزرگی که فقط تصویر چهره هراسانه بنجامین راحیل را نشان میداد، چشم بردارم به نظر من، امشب او ستاره میوزیک هال بود. چه کسی فکر میکرد روزی آن مرد، در مجللترین هتل تلآویو مجبور به باج دادن به یک هرزهی لس آنجلسی کابالیست شود؟