ماه پیشانی، سیاه پیشانی
در ده «سفید سنگ» مردی با سرمایة اندک زندگی میکرد و به سوداگر معروف بود. سرمایهاش مقداری خوراک و پوشاک بود که آنها را به روستاهای اطراف میبرد و امرار معاش میکرد. او «محبوبه»، همسر مهربان خود را هنگام به دنیا آوردن فرزندش «مریم» از دست میدهد و از آنجا که هیچ کس حاضر به نگهداری از مریم نیست، با پیشنهاد یکی از آشنایان، با «راضیه» یکی از اهالی روستای دیگر ازدواج میکند. بعد از سه سال «راضیه» فرزند دختری به نام «فرح» به دنیا میآورد و بدرفتاریاش نسبت به «مریم» اوج میگیرد. «مریم» مجبور به کارهای طاقتفرسا است تا اینکه روزی پیرزنی که کنار خانة آنها اقامت دارد و به جادوگر معروف است، او را میبیند و این دیدار و اتفاقات بعد از آن سرنوشت «مریم» و «فرح» را تغییر میدهد.