مسافر جمعه
داستانهای فارسی - قرن 14
در کتاب حاضر، اولین شخصیت رمان فردی به نام رسول است؛ وی به بهانه عشق دختر خالهاش، از روستایی در خراسان به سوی قم حرکت میکند؛ اما زمانی که خود را به مقصود میرساند، عشق زمینی جای خود را به یک رویداد و جریانی میدهد و با جریان دیگری پیوند می خورد. در بخشی از کتاب میخوانیم: «هر کسی یک جایی میبُرَد. آن وقت فرقی نمیکند طرفش کی باشد. فقط میخواهد خودش را خلاص کند یا شاید شریک برای خودش بتراشد و نفس بکشد. رسول هم تمام شده بود و دنبال شریک میگشت، اما کسی جز خاتون را نداشت.»