کوزه پرماجرا
داستانهای حیوانات
روزی "پو" و "صورتی کوچولو" در جنگل مشغول جمع کردن بلوط بودند که صدای زنبوری توجه آنها را جلب کرد. پو از زنبور خواست که برایش کمی عسل بیاورد و زنبور به او گفت که برای گرفتن عسل، ظرفی بیاورد. صورتی کوچولو با عجله به خانه رفت تا کوزۀ خوشبختی پو را بیاورد. اما در راه برگشت کوزه از دستش افتاد و شکست، او برای آن که پو را ناراحت نکند، تکههای کوزۀ شکسته را زیر خاک پنهان کرد و به دروغ گفت که کسی کوزه را دزدیده است. حیوانات جنگل پس از شنیدن این خبر نگران شدند و در پی چاره برآمدند. کمی بعد حادثهای پیش آمد که صورتی را از کارش پیشیمان کرد.