افسانههای تولستوی
داستانهای روسی - قرن 19م.
"مرد روستایی و خیار" داستان مردی است که در راه به بوستانی رسیده و قصد میکند یک گونی خیار از آن بوستان بدزد. او با خود میاندیشید خیارها را میفروشم و مرغ میخرم. مرغ تخم میگذارد و جوجههایش را میفروشم و مادیان میخرم. کرههای مادیان را میفروشم و باغ و خانه میخرم. توی باغ خیار میکارم و باغبانی استخدام میکنم. خودم گاهگاهی به باغ رفته و برای آن که حواس باغبان جمع باشد فریاد میزنم. "آهای مواظب باش". مرد دهاتی که سخت غرق در افکار خود است، با تمام قوا فریاد برمیآورد. بوستانبان صدای را میشنود و به سویش دویده و او را کتک میزند. این کتاب دربردارندۀ چندین افسانه از نگارنده است که در دوران جوانی وی به رشتۀ تحریر درآمده است. از میان این افسانهها میتوان پیتر اول و روستایی؛ سه قرص نان؛ زرین مو؛ یک قاضی عادل؛ دو برادر؛ شغالها و فیل؛ و امیلیان و طبل توخالی را نام برد.