قصه
نویسنده کتاب حاضر، قصّههایی را از بندگان خداوند بازگو کرده است که نام آنها از اسماء خداوند است. یکی از دلایل شکلگیری این قصهها، برنامة «سجده بر آسمان»است که در سال 88 برای شبکه سوم سیما تهیه و تولید شده است. برخی از عناوین قصهها عبارتاند از: «قصه احمد و پسرش»؛ «قصّه اکبر»؛ «قصّه عمو رحمان»؛ «قصّة عباسآقا»؛ «قصّه هادی»؛ «قصّه عموصمد و زنش»؛ «قصّة آقا رحیم و اعظم»؛ «قصّة جواد»؛ «قصّة صادق و حسین» و «قصّه محمدعلی». در خلاصة داستان «احمد و پسرش» میخوانیم: «احمد» پسر جوانی است که در یک مشاجره سیلی محکمی به گوش پدرش زده است. روز بعد دوستی «احمد» را به مرمت نقاشی قدیمی دعوت میکند. او در پایان کار ناگهان چشمش به جملة «عالم، محضر خداست، در محضر خدا معصیت نکنیم» میافتد. او از عمل خود نسبت به پدرش پشیمان شده و همان لحظه از پدر عذرخواهی میکند.