عبور معطر
داستانهای کوتاه فارسی - قرن 14
اسمش «کوچک» بود. پدر او را نفرین کرده بود. مرگ او با سه گلوله در شقیقهاش به اثبات رسیده بود. خواهرش در غسالخانه جای سه گلوله را دیده و برای دیگران شرح داده بود. یعنی این که برادرش خودکشی نکرده است. پدر پذیرفته بود که فرزندی را از دست داده، چرا که از مدرسه نامه فرستاده بودند: «فرزند شما خاطی و بیانضباط است». و پدر گفته بود که کوچک را خواهد کشت؛ بدون این که معنی خاطی را بداند. کوچک در سینما ماندانا بود و پدر تهدید میکرد که به دست توانای خود این مرکز فساد را به آتش خواهد کشید. حتی سالها بعد که دخترش در رشتة سینما قبول شد به او حق داده بود که بین خانواده و سینما یکی را انتخاب کند. حالا کوچک مرده بود. او به خواب مادر میآمد و گریه میکرد و مادر زمانی را به یاد میآورد که پسر کوچک او پر از مهر و عاطفه بود و اینک چند گلوله در آن جا خوش کرده است. در این کتاب داستانهای دیگری با عناوین تیتیش، روز والنتاین، کلید، قرار، گافیه، سرگیجه، ببخشید و... به نگارش درآمده است.