تارو و بامبوی سحرآمیز
داستانهای تخیلی
«تارو» با پدر و مادرش در یک روستای کوچک دورافتاده، در میان کوهها زندگی میکردند. روز تولد تارو بود و مادر از او خواست که به نهالستان بامبو برود و یک جوانة تازة بامبو، برای درست کردن غذا بیاورد. در آن روستای دورافتاده، جوانههای بامبو، غذای خوبی برای کوهنشینان بود. تارو به نهالستان رفت و یک جوانة بامبو پیدا کرد، و با بیل خود خاکهای اطراف جوانه را کند، او کمکم گرمش شد، کتش را درآورد و بر سر نهالی که در کنارش بود گذاشت. ناگهان نهال بامبو تکانی خورد، قد کشید و کت تارو را بالا برد. تارو خودش را از ساقة بامبو بالا کشید تا کتش را بردارد، اما نهال بالاتر رفت و تارو را به سرعت با خود بالا برد. داستان تارو و بامبوی سحرآمیز، همراه با تصاویر برای گروه سنی «ب» و «ج» به نگارش درآمده است.