بسترهای خالی
داستانهای فارسی - قرن 14
رمان حاضر، ماجرای زندگی دختری به نام «مرجان» است. نگارنده در قالب رمان، به نکاتی از سرگردانی و حیرانی و واماندگیهای نسل جوان و درگیریهای خانوادگی و اجتماعی اشاره کرده است. مرجان، دختری بیست و پنج ساله است که در سال آخر دانشگاه تحصیل میکند. بعد از مرگ زودهنگام خواهرش در غربت، او احساس تنهایی و اندوه عمیقی میکند و به دلیل شرایط روحی، به خواستگاری «محسن»، پسرخالة تحصیل کرده و شایستة خود جواب رد میدهد. در تماس تلفنی اتّفاقی، مرجان با پسری به نام «سیّدمحمّد» آشنا میشود. سیّد محمّد بیماری است که در آستانة مرگ قراردارد. علاقة به وجودآمده بین مرجان و محمّد، به مرگ سیّد و سردرگمی و ناکامی عمیق مرجان منجر میشود.