چهارشنبه سوری
«مرد با عصبانیت گفت: - شما کی هستید؟ صدا دوباره جواب داد:- ملاقه زن. تازه یادم آمد که امشب شب چهارشنبه سوری است... اسکناس هایی از پول توجیبی ام را برداشتم و به طرف در دویدم. در را باز کردم و درون ملاقه شان گذاشتم و گفتم: -عید شما مبارک!» آنچه در بالا آمده است، قطعه ای از داستان«چهارشنبه سوری» است. این داستان یکی از ده داستان کوتاه گردآوری شده در کتاب حاضر است که با موضوعات مذهبی، اجتماعی و فرهنگی برای مطالعه ی نوجوانان نگاشته شده اند.