بهاری در خزان
یوسف و کریم دو دوست جوان بودند که هرکدام به علت مشکلاتی که داشتند دست به خلاف میزدند. برای هرکدام از آنها حوادثی رخ میدهد که به لطف الهی در مسیر صحیح زندگی قرار میگیرند که در این کتاب به تصویر کشیده شده است. کریم برای کسب رضایت خانوادة دختر مورد علاقة «خود» برای به دست آوردن پول دست به خلاف میزند و با خطر مرگ مواجهه میشود، اما یوسف با گفتن یا ابوالفضل او را به بیمارستان میرساند و او نجات مییابد. یوسف در بیمارستان خواب میبیند که او و کریم در چاه عمیقی افتادهاند و مردی نورانی او را از چاه نجات میدهد. اما مرد نورانی میگوید که کریم خود میخواهد در چاه نادانی بماند و هر زمان خود خواست ما او را از چاه بیرون میآوریم. یوسف با این خواب متحول میشود و تصمیم میگیرد که خلاف را کنار بگذارد و گذشته را جبران کند. کریم نیز در پی حوادثی علاوه بر رسیدن به دختر دلخواه خود سرانجام دست از خلاف برمیدارد و گذشتهاش را جبران میکند.