دزد باغ سیب
در شهر بزرگی پادشاهی مهربان و مردمدوست زندگی میکرد. روزی غول بزرگی به باغ سیب مردم حمله کرد و تمام سیبها را دزدید. جستجو برای پیدا کردن غول بینتیجه ماند تا این که در شبی غول، دختر پادشاه «نازدونه» را دزید و با خود به غاری برد. پادشاه اعلام کرد که هرکسی بتواند غول را شکست دهد و نازدونه را بیاورد دخترش را به عقد او میآورد تا بعد از او پادشاه شود. پسر وزیر و وکیل در به دام انداختن غول ناکام ماندند، تا این که «امیرمحمود» شکارچی جوان و باهوشی از پادشاه اجازه خواست تا او نیز مهارت خود را در به دام انداختن غول بیازماید. پادشاه قبول کرد و امیرمحمود به نبرد با غول رفت. این کتاب مصور، برای کودکان گروه سنی «ب» و «ج» به نگارش درآمده است.