پسر آفتاب: علیاصغر
باغبان در آن سوی باغ مشغول کار بود که طوفان شدیدی آغاز شد و تعداد زیادی از گلها را پرپر کرد. باغبان با اندوه به غنچهای تازه شکفته که بر زمین افتاده بود نگاه کرد و به یاد واقعه کربلا، کشتهشدن«علی اصغر» به دست«حرمله» افتاد. حرمله با تیرهای زهرآلود خود گلوی تشنه علی اصغر را نشانه گرفته و آن غنچهی تازه شکفته را غرق خون کرد. باغبان غنچه را بوسید و زیر لب زمزمه کرد: «سلام بر علی اصغر شهید!» داستان بالا، با نثری ساده، در کتابی مصور و رنگی، برای کودکان گروه سنی«ب» به چاپ رسیدهاست.