ببرها در گرگ و میش
داستانهای تخیلی
"جک" و "آنی" موظفند برای باطل کردن افسون تدی، سگ کوچولو، چهار هدیه از سرزمینهای مختلف را به دست آورند. آنها پیش از این از طریق خانهی درختی جادویی و کتابهایی خاص به کشتی تایتانیک و سرزمینهای سرخپوستها سفر کرده و دو هدیه را به دست آوردهاند این بار آنها راهی جنگلهای هندوستان هستند. بچهها به وسیلهی کتاب به "حیات وحش در هندوستان" و از طریق خانهی درختی راه خود را به این کشور باز کرده و روی درختی در نزدیکی نهری در کنار جنگل فرود میآیند. "میمونهای لانگور" از آنها استقبال کرده و شگفتیهای جنگلهای هندوستان را به آنها نشان میدهند. بچهها در جنگل، طاووسها، آهوها، مارهای پینتون و فیلها را از نزدیک میبینند. آنها مورد حملهی یک ببر قرار میگیرند و پس از چندی ببر را در حالی مییابند که در تلهای گیر افتاده است. آنها ببر را از تله نجات داده و این بار در دل جنگل، زاهدی خلوتنشین را مییابند. او به بچهها میگوید آرزو دارد در تنهایی فکر کند و در جنگل زندگی میکند تا بتواند از طبیعت چیزهایی بیاموزد. زاهد یک گل نیلوفر به بچهها به خاطر نجات ببر هدیه میدهد. آنها که هدیهی سوم را هم یافتهاند به خانهی خویش بازمیگردند و گل را در کنار دو هدیهی دیگر قرار میدهند.