ورزشگاه تختی
داستانهای کوتاه فارسی - قرن 14
«علی تختی» که پدر خود را از دست داده، همراه مادر و خواهر کوچکش به سختی روزگار میگذراند و مشکلات بسیار زیادی را تحمل میکند تا روزی که مربی امور تربیتی مدرسه، آقای شهیدی، در جریان وضع زندگی آنها قرار گرفته و به کمکشان میشتابد. با کمک آقای شهیدی، زندگی علی و خانوادهاش به روال عادی بازگشته و مشکلات از زندگیشان رخت میبندد. آقای شهیدی راهی جبهههای جنگ شده و سرپرستی خانوادة علی را آقای صالحی که از خیرین آموزش و پرورش و دبیر ورزش است به عهده میگیرد. پس از چندی آقای صالحی که او نیز به جبهه رفته، مفقوالاثر گردیده و علی برای یافتن وی عازم منطقة جنگی شده و در آنجا شیمیایی میشود. او این موضوع را با هیچکس در میان نمیگذارد و تمام ذهنش درگیر ساختن یک مرکز خیریه و ورزشگاه است. بالاخره ورزشگاه ساخته میشود. اما علی که بسیار بدحال است به شهادت میرسد و پس از وی نامش را بر روی همان ورزشگاهی که او برای ساختنش زحمت بسیار کشیده میگذارند.