دختر فراموشکار
داستانهای فارسی - قرن 14 - ادبیات کودکان و نوجوانان
داستان مصور و رنگی حاضر، بازآفرینی داستانی از داستانهای مثنوی مولوی است که در این کتاب برای گروه سنی "ب "فراهم آمده است .در این داستان، کدخدایی، مقداری گوشت از قصاب میخرد و آن را به خانه میبرد تا همسرش با آن برای شب، شام تهیه کند .اما از آن جا که همسرش در خانه نیست به دخترش سفارش میکند تا به مادرش بگوید تا با آن گوشت برای میهمانان شام تهیه کند . اما دخترک فراموش میکند و مادرش نیز بی خبر از همه جا، از آن گوشت کبابی فراهم میسازد .در نتیجه چون هنگام غروب کدخدا با میهمانان به خانه میآید، همسرش از ماجرا باخبر میشود و به کدخدا میگوید که گربه گوشت را خورده است . کدخدا ترازویی میآورد و گربه را وزن میکند، سپس خطاب به همسرش میگوید : من نیم من گوشت خریده بودم، در حالی که این گربه نیم من وزن دار چگونه میتواند گوشت را خورده باشد !سپس خشگمین از خانه خارج میشود تا شام میهمانان را فراهم سازد .