زخمی عشق
داستانهای فارسی - قرن 14
حوادث این داستان در یک روستا رخ میدهد. آذوقه حیوانات اهلی روستا تقریبا تمام شده بود و مردها مجبور بودند برای تهیه یونجه و کار به روستاهای اطراف بروند. دو نفر از همسایهها برای گرفتن آذوقه راهی شدند، اما هنگام بازگشت در بهمن گیر کرده و نتوانسته بودند خودشان را نجات بدهند. حالا پدر دختر کوچولو فوت کرده بود و او در قبرستان نظارهگر شیونهای مادرش بود. پس از مرگ پدر تمام روند طبیعی زندگی آنها به هم خورده بود، خواهرش «محبوبه» که با پسرعمهاش «رضا» نامزد بود عروسیشان یکسال عقب افتاد، از سویی، برادرش «محمد» نیز عاشق دختر همسایه «مریم» شده بود، مریم خواستگار دیگری هم داشت که از روستای همسایه بود، اما... .