شاخههای سرد غرور
"رهام" ـ نوهی پسری یک کارخانهدار ثروتمند ـ پس از سالها دوری از وطن به ایران بازمیگردد و با آمدنش خاطراتی از گذشته زنده میگردد. او به دلیل شکست در عشق دوران جوانی نظر مساعدی نسبت به پدربزرگ خود نداشته و به طور رسمی در جبههی مخالف با پدربزرگ است. از طرفی دیگر، "لیلی" دختری شاد و سرزنده، یکی از نوادگان دختری و از نزدیکان پدربزرگ است. علاقهی پدربزرگ به او و سپردن بسیاری از امور به لیلی کاملا مشهود است. دیدار لیلی با پسرداییاش رهام پس از سالها دوری باعث میشود که لیلی احساس جدیدی نسبت به او پیدا کند. رهام نیز که دوره جوانی را سپری کرده، نسبت به سالهای قبل، مصممتر گشته و برای رسیدن به لیلی تلاش کرده و سرانجام به خواستهی قلبی خود میرسد.