حسن کچل و دستگیری دزدها
افسانههای عامه / داستانهای تخیلی
کتاب مصور حاضر، جلد هشتم از «قصههای حسنکچل» و داستانی از افسانههای عامه است که با زبانی ساده و روان برای گروه سنی (ب) نگاشته شده است. «حسن» پسری از روستاهای آذربایجان بود. چون مو نداشت، به «حسنکچل»، معروف شده بود. «حسنکچل» هوش زیادی داشت و با کمک هوش خود بسیاری از مشکلات مردم روستا را حل میکرد. در این داستان اتفاقهای عجیبوغریبی در روستا افتاد. اهالی روستا هر صبح متوجه میشدند که تعدادی از مرغها و تخممرغها ناپدید شده است.