چشم گرگ
داستانهای فرانسه - قرن 20م.
کتاب حاضر، داستانی است که در آن گرگی آلاسکایی یک چشمی در قفسی در باغ وحش، هر روز پسر بچه ای را میبیند که ایستاده و به او زل میزند. گرگ از نگاه خیره پسرک کلافه شده و منتظر است که بالاخره پسرک خسته شود و برود، اما پسربچه که اسمش آفریقا است، همچنان هر روز در جای خود میایستد و به گرگ نگاه می کند. گرگ آلاسکایی در ماجرایی یک چشم خود را از دست داده و فقط می تواند با یک چشم سالمش به پسرک نگاه کند . در لحظهای از این خیره شدن، پسرک نیز یک چشم خود را میبندد تا مانند گرگ فقط یک چشم داشته باشد و در این حال به دنیای ذهنی گرگ وارد میشود و حوادثی را که از سر گذرانده میبیند. پسربچه، گرگ را میبیند که در گلهاش در دل طبیعت وحشی زندگی میکند.