آهای پسر در کارخانه دوچرخه سواری نکن

آهای پسر در کارخانه دوچرخه سواری نکن

«ملیکا» دخترک مو فرفری، پدربزرگی داشت که او را باباریش صدا می‌زد. چون که ریش بلند سفیدی داشت. پدربزرگش به او یک اسب سفید به نام «موتوتو» داده بود و او آن‌قدر خوشحال بود که با موتوتو به همه‌جا پرواز می‌کرد. یک شب وقتی مشغول پرواز با موتوتو بود، پسرکی را دید که در کارخانه‌ای دوچرخه‌سواری می‌کرد. اسم آن پسر «محمد» بود. ملیکا از او پرسید: «چرا شب‌ها دوچرخه‌سواری می‌کند؟» پسر جواب داد: «پدر من سرایدار کارخانه است. روزها اینجا کارگران زیادی کار می‌کنند، وسایل می‌آورند و می‌برند و جایی برای بازی من نمی‌ماند. مدیر کارخانه هم داد می‌زند و اجازه نمی‌دهد در کارخانه دوچرخه‌سواری کنم». اما وقتی که محمد تصمیم گرفت سوار موتوتو شود، ناگهان چراغ اتاق سرایداری روشن شد. ملیکا روی پشت موتوتو پرید و آنها پرواز کردند و محمد برایشان دست تکان داد. کتاب حاضر برای گروه سنی «ب» به دو زبان فارسی و انگلیسی تهیه شده است.

قیمت چاپ: 800 تومان
تصویرگر:

تری تی موبد

ناشر:

مهر

زبان:

فارسی/انگلیسی

رده‌بندی دیویی:

8fa3.62

سال چاپ:

1389

نوبت چاپ:

1

تعداد صفحات:

12

قطع کتاب:

خشتی

نوع جلد:

شومیز

شابک:

9789646142787

محل نشر:

تهران - تهران

نوع کتاب:

ترجمه