به نسیم عطر تو میآیم
داستان حاضر روایت مرد جوانی است که به دنبال انفجاری مهیب در معدن مس فلج می شود. در این حادثه«گلش» توانایی گفتن را نیز از دست می دهد؛ بنابراین شرمساری از ناتوانی و دردمندی، او را به مردی خشن و تلخ تبدیل می کند. «خوبان» به خاطر علاقه زیاد به همسرش از هیچ تلاشی فروگذار نمی کند، و حتی برای تأمین مخارج زندگی و هزینه ی درمان«گلشن» در خانه ی مرد ثروتمندی مشغول به کار می شود. آنها مدتی را رد همین وضعیت سپری می کنند، تا این که مردی بد طینت و هرزه به نام«سیف الله» قصد تعرض به«خوبان» را دارد، ولی در کشمکش میان آنها زن زخمی می شود. در این داستان از کلماتی به گویش محلی«سبزوار» استفاده می شود، که معنای برخی از آنها در پایان کتاب ذکر شده است.