مردی که گم شده بود
داستانهای اجتماعی / داستانهای کودکان و نوجوانان
داستان حاضر، درباره مردی است که به خاطر کارهای ناپسندی که در کودکی انجام داده، قلبش تبدیل به سنگ شده است .او از پسرکی به نام "هادی "میخواهد او را به خانهشان ببرد تا بیش از این قلبش سنگ نشود .در پی آن، مرد میکوشد تا اشتباهات گذشته خویش را جبران نماید .به همین منظور، میخی را که قبلا در تنه درخت فرو کرده بیرون میآورد .گربهای را که از دم آویزان کرده، رها میسازد و زن و فرزندی را که آواره ساخته، پناه میدهد ;سپس قلبش آهسته آهسته گرم میشود و بدین ترتیب، به حانه و نزد مادرش باز میگردد .داستان با تصاویر رنگی همراه است .