ما که این جاییم
داستانهای آلمانی - قرن 20م.
کسی چیزی نمیداند. آخر هیچ کس آنجا نبود. همه سرکارهای خود بودهاند. آن روز یک روز عادی کاری بود؛ دوشنبهای در ماه فوریه، دما حدود 15 درجه، آفتابی و بدون باد. هیچ شواهدی وجود ندارد. کسی چیزی ندیده است. آخر هیچ کس هم در نزدیکی آنجا نبود که بتواند چیزی ببیند. حالا همه میدانند چه اتفاقی افتاده است، ولی کسی نمیداند که چطور، چرا و کی این اتفاق افتاد؟