طلوع خورشید راستی
قول و قرار - داستان / داستانهای ترکی - ادبیات کودکان و نوجوانان
در جنوب دریای خزر در شهر گیلان خانوادهای از خاندان حضرت محمد (ص) زندگی میکردند. «عبدالقادر» پدرش را از دست داده بود و به همین دلیل به مزرعه میرفت و در کار کشاورزی کمک میکرد. او آرزو داشت که علم بیاموزد و اخلاقی نیکو داشته باشد. از اینرو از مادرش میخواهد تا اجازه بدهد که او به سرزمین علمآموزی بغداد سفر کند؛ در راه راهزنان به کاروان عبدالقادر حمله میکنند و رفتار نیکوی او باعث میشود تا راهزنان راه راست را برای ادامه زندگیشان انتخاب کنند.