قرار و مدار
داستان حاضر در قالب نمایشنامه، قصة جانباز شدن فردی به نام «نواز» است. «نواز» برخلاف مخالفت شدید پدر به جبهه میرود. پدر که فردی ایلیاتی است، نگران از دست دادن تک پسر خود است. «نواز» در عملیات شلمچه از پشت تیر میخورد و قطع نخاع میشود و شایعاتی از نحوة تیر خوردن و اینکه «نواز» پشت به دشمن و در حال فرار از دشمن تیر خورده یا اینکه توسط نیروی خودی مجروح شده است به وجود میآید. با گفتن حقیقت از زبان «نواز» معلوم میشود مجروح شدنش به دست بهترین دوستش «حسین» بوده است. در ادامه، رازها بر ملا میشود و ماجراهایی به وجود میآید.