قصهی عشقی نیم آدم و درناز
داستانهای فارسی - قرن 14
«نیم آدم» عجیب، که صورتی وحشتناک دارد، عاشق «درناز» دختر زیبا و دردانۀ کدخدا شده و پدر دختر برای نجات از شر او شرط کرده است که نیم آدم باید پنج دیو را به زنجیر بکشد، پوست اژدها را بکند، قوم یاجوج و ماجوج را تارومار کند و میوۀ زقوم را از جهنم برای وی ببرد. نیم آدم تمام شرایطها را پذیرفته و راهی میشود. او که دارای دلی صاف و عاشق است با اندیشه دیوهای اندیشههای پلید، صخره، خواب سنگین،واپوش و آزا را به دام انداخته و با استفاده از تکنولوژی و علم همۀ آنها را به بند میکشد. پس از آن اژدها را کشته و پوستش را میکند و به سراغ قوم یاجوج و ماجوج رفته از نبرد خود با آنها و پیروزیاش، به عنوان مدرک، فیلمبرداری میکند. آنگاه با همکاری نگهبان جهنم و ساکنان آن، میوه زقوم را یافته و نزد کدخدا بازمیگردد. کدخدا که متوجه عشق واقعی نیمآدم به دختر خود شده، با جشنی بزرگ آن دو را به عقد ازدواج هم درمیآورد.