گلهای شمعدانی را ببوس
«رایحه» و پسرعمهاش «کامران» از کودکی و نوجوانی همدیگر را دوست داشتند و سرانجام به طور رسمی نامزد کردند. کامران برای ادامة تحصیل در رشتة جراحی مغز به انگلیس رفت. در جریان تظاهرات علیه رژیم پهلوی، پدر و برادر رایحه سیاسی قلمداد شده و رایحه برای این که سیاسی بودن خانوادهاش، خلل در شغل آیندة کامران وارد نکند، از زندگی او بیرون رفت. بعد از جنگ داخلی، حملات عراق به ایران شروع شد. رایحه که خود در رشتة پرستاری فارغالتحصیل شده بود در بیمارستان مجروحان را مداوا میکرد، در حالی که خواستگار مناسبی به نام «دکتر نیایش» داشت، برای فراموش کردن عشق کامران و تعیین هدفی در زندگی تصمیم گرفت با یک مجروح جنگی ازدواج کند، اما متوجه شد کامران که بعد از تحصیل، به ایران بازگشته و به جبهه رفته است، اینک مجروح شده و هنوز به او وفادار است.