نسترن
داستانهای فارسی - قرن 14
«نسترن» دختر بسیار زیبا و باوقاری است که از لحاظ شرایط خانوادگی در شرایط بسیار بدی به سر میبرد؛ مادر و ناپدریش هر دو معتادند و به او کوچکترین اهمیتی نمیدهند. با وجود این نسترن با پشتکار فراوان مشغول تحصیل در دبیرستان است. او به طور اتفاقی با پسری به نام «شهرام» آشنا میشود که از نظر خانوادگی از موقعیت خوبی برخوردار است. آنها به یکدیگر علاقمند میشوند. اما پدر شهرام با ازدواج تنها پسرش با نسترن موافق نیست و مشکلاتی را برای نسترن به وجود میآورد. نسترن از رفتن به مدرسه خودداری میکند تا شهرام او را فراموش کند، اما مادر و ناپدریش نقشۀ پلیدی برای او در سر دارند و میخواهند عفت و پاکدامنی او را با پول معاوضه کنند و نسترن متوجه این موضوع شده و از خانه فرار میکند و با کمک مدیر مدرسه در خانۀ پیرزنی مهربان به پرستاری از وی مشغول میشود؛ در حالی که شهرام به دنبال او میگردد و حتی برای لحظهای نمیتواند او را فراموش کند.