جیبی پر از بادام و ماه
"نوشین" و "نازیلا" به همراه پدر و مادر خود زندگی میکنند. پدر آنها کارمند است و مادرشان خانهدار و گاهی اوقات خیاطی نیز میکند. نوشین و نازیلا دوران کودکی سخت و پرفراز و نشیبی را پشتسر میگذارند تا این که بزرگ میشوند. در این زمان مادر آنها، مهرانگیز، تصمیم میگیرد ادامۀ تحصیل دهد. این تصمیم او با تشویق همسر و مخالفت اطرافیان همراه است، اما مهرانگیز تصمیم خود را گرفته است. او پس از مدتی دیپلم میگیرد و در ادارۀ آموزش و پرورش استخدام میشود. در این زمان وضع زندگی آنها تا حدی بهتر شده است. نوشین و نازیلا که اکنون دوران دبیرستان را سپری میکنند دوست دارند به کلاس زبان بروند. نازیلا علاقۀ شدیدی نیز به نقاشی دارد. بنابراین پدر تصمیم میگیرد کارگاه نقاشی کوچکی برای نازیلا مهیا کند. پس از چندی کارگاه نقاشی بر اثر حادثهای در آتش میسوزد و بعد از آن، نازیلا دچار افسردگی میشود و تا مدتها نقاشی نمیکند. نازیلا و نوشین، علاوه بر زندگی پرماجرای خود زندگی خانوادگی پرماجرایی دارند. در این میان مادربزرگ سرگذشت جالبی دارد که این دو علاقۀ فراوانی به شنیدن زندگی گذشته و حال او دارند و مادربزرگ سرگذشت خود را برای آنها بازگو میکند.