روباه بی دست و پا
داستانهای کودکان و نوجوانان
پیرمرد خارکنی که به سختی روزگار میگذراند، با مشاهده روباهی زخمی که روزیاش را خدا میرساند، کار را رها میکند و در گوشه مسجد در انتظار لطف خدا مینشیند .اما هیچ کمکی دریافت نمیکند جز صدایی که او را به خود میآورد و میگوید خداوند بدون زحمت به کسی روزی نمیرساند .در پی این ماجرا پیرمرد میفهمد که قیاس او اشتباه بوده و او باید با کار و تلاش روزیاش را به دست بیاورد .این حکایت آموزنده از بوستان سعدی برای گروه سنی "ب " بازنویسی شده در صفحات مصور و رنگی به چاپ رسیده است .