قصهی حاجی فیروز و عمو نوروز
داستانهای تاریخی / افسانههای عامه / داستانهای کودکان و نوجوانان
کتاب مصور حاضر، در مورد «قصه حاجیفیروز» است که با زبانی ساده و روان برای کودکان و نوجوانان نگاشته شده است. در داستان میخوانیم: «آخرین روزهای فصل زمستان بود، برف و سرما همهجا را فراگرفته بود، مثلاینکه زمستان خیال رفتن نداشت. ننه سرما همراه با باد به هرجایی سرک میکشید تا مطمئن شود که خبری از آمدن فصل بهار نیست. باد بهاری ضعیف و بیجان بود و از بس سوز و سرمای زمستان برنمیآمد، انگار که زمین در خواب عمیقی فرورفته بود. «ننه سرما» آهستهآهسته به خانه «عمو نوروز» نزدیک میشد تا مطمئن شود که «عمو نوروز» از خانهاش بیرون نیامده است. «ننه سرما» به باد و بوران دستور داده بود که اجازه ندهند «عمو نوروز» از خانهاش بیرون بیاید».