رشت، ساغریسازان، کوچه بلورچیان
داستانهای کوتاه فارسی - قرن 14
حالا شازده میر همایون رسیده به مسجد چهار برادران. سر خیابان سپهبد خاتمی شصت هفتادسال پیش. اگر جلوتر برود، برود توی خیابان مطهری به پیچ سمت چپ و سر از کوچه چهار راه میکائیل در بیاورد یا راه بیفتد دست راست، برسد به فلکه صیقلان و بعد سوار ماشینهای خطی شود و برود گلسار و دیگر بر نگردد چه؟ لعیا میخندد. خیال میکند گیر افتادهام. خیال میکند شازده میر همایون زرق و برق گلسار را که ببیند گوهر از یادش میرود...