سرخترین سیب: روایتی از زندگانی سردار شهید مهدی بوستانی
شهیدان - ایران - یزد (استان) - بازماندگان - خاطرات / بوستانیاردکانی، مهدی، 1337 - 1361 / جنگ ایران و عراق، 1359 - 1367 - یزد (استان) - شهیدان
در حالی که با انگشت اشاره وسط کوچه را نشان میداد، گفت: آنجا را ببین. یک بچه دو ساله داشت با آبی که وسط کوچه جمع شده بود بازی میکرد. متوجه منظورش نشدم و گفتم: خب حالا چرا نمیروی؟ در جوابم گفت: میترسم از صدای موتورم بترسد و لذت آب بازی را از او بگیرم. بگذار خوب بازیاش را بکند بعد میرویم. یک لحظه از این حرفش مات و مبهوت ماندم و با خودم گفتم: مگر میشود آدم این قدر به آدمهای دور و برش توجه داشته باشد که حتی به خود اجازه ندهد آب بازی را از یک کودک دوساله بگیرد. با اینکه خواهر بزرگ او بودم و از کودکی او را میشناختم، اما آن لحظه فهمیدم که هنوز او را آن طور که هست نشناختم.