با تو ولی تنها
داستانهای فارسی - قرن 14
«آذین»، دختری که بدون اجازة خانواده با «شاهین» ازدواج کرده، ماههای اولیة بارداری را میگذراند که همسرش، برای یافتن برادر مفقودالاثرش، «شهاب»، راهی عراق شده و با خبر شهادت وی در یک بمبگذاری، بازمیگردد. چند ماه پس از به دنیا آمدن کودک، آذین متوجه میشود، مرد زندگی وی، در حال حاضر، شاهین نبوده و برادر دوقولوی او شهاب است. این موضوع باعث جدایی آنها میشود و التماسهای شهاب و استدلال وی مبنی بر وصیت شاهین، بر این عمل، نتیجهای نداده و آذین همراه با فرزندش، منزل شهاب را ترک میکند. با این همه، آذین به خوبی متوجه فداکاری و از خود گذشتگی شهاب بوده و او را دوست دارد و این عشق زمانی هویدا میگردد که شهاب بر اثر سانحهای به شدت مجروح شده و در یک قدمی مرگ قرار میگیرد. پس از بهبود شهاب، او و آذین، این بار با رضایت کامل خانوادة دختر، با هم ازدواج میکنند.