موش شهری و موش روستایی
داستانهای حیوانات
موش روستایی در خانة کوچکی که زیر ریشههای درختی قدیمی قرار داشت، زندگی میکرد. یک روز پسرعمویش از شهر به خانة او آمد. او از زندگی سادة موش روستایی تعجب کرده بود. موش روستایی هر روز قبل از طلوع خورشید به دنبال پیدا کردن غذا برای زمستان میرفت و با سختی زیاد غذاها را میآورد. شبها هم در جای سادهای میخوابید. موش شهری با دیدن اوضاع او، از زیباییهایی که در شهر دیده بود و زندگیای که داشت برایش تعریف کرد و از او خواست تا با هم به شهر بروند. موش روستایی هم قبول کرد و به شهر رفت. در آنجا اتفاقات عجیب و ترسناکی برایشان رخ داد که در ادامة داستان بازگو خواهد شد. این داستان برای کودکان دو گروه سنی «ب» و «ج» تهیه شده است.