لاکی دوست پیدا میکند
دوستی - داستان / نقاشی و نقاشیهای کودکان / داستانهای تخیلی / لاکپشتها - داستان
در آبگیری در وسط یک پارک، لاکپشت کوچولوی سبزرنگی به نام «لاکی» با پدر و مادرش زندگی میکرد. بابا و مامان لاکی با او بازی میکردند، اما همیشه با او نبودند. لاکی غمگین و ناراحت بود و احساس تنهایی میکرد. مادربزرگ لاکی به او پیشنهاد میکرد که بیرون برود و برای خودش دوست پیدا کند. لاکی نمیدانست دوست چیست؟ او به بیرون از خانه رفت و با خارپشتی به نام خاری، اردک زردی به نام «گوگولی» و سگی به نام «هاپو» دوست شد و معنی دوست را فهمید. این کتاب مصور شمارة 149 از سلسله کتابهای سفید است و برای گروه سنی «ب» به نگارش درآمده است.