چادر نماز دنیا
"دنیا" شیر آب را باز کرد تا وضو بگیرد و با خودش فکر کرد چه طور باید شروع کند. او دست و صورتش را شست. سپس مادرش را دید که در حیاط کنار حوض وضو میگرفت. با دقت نگاه کرد. سپس مثل مادرش وضو گرفت. دنیا با خودش فکر کرد که باید چادر سرش کند تا بتواند نماز بخواند. بنابراین از غفلت مادرش، که جلوی در با "نرگس" خانم صحبت میکرد، استفاده کرد و چادر او را برداشت. سجاده را باز کرد و ایستاد و سعی کرد حرکات پدر و مادرش را هنگام خواندن نماز تکرار کند. در این هنگام مادرش از راه رسید. دنیا ترسید که مادر او را برای برداشتن چادر دعوا کند. ولی مادر لبخند زد و او را در آغوش کشید. سپس بعد از ظهر همان روز به همراه دنیا به بازار رفت و برای او چادر نماز زیبایی خرید سپس نکتهای را هنگام خواندن نماز به دنیا یادآور شد.