چای خاک
داستانهای کوتاه فارسی - قرن 14
این کتاب، داستانی فارسی در ژانر اجتماعی است. در این داستان، مردی بهنام «نوری» درحال مرگ است. راوی که گویا نسبتی با او دارد میگوید که نوری دو پسر دارد که هر دوی آنها در امریکا زندگی میکنند و سالی به دوازده ماه از پدرشان سراغی نمیگیرند. راوی که گویا همسر نوری است با دیدن جسم نحیف نوری یاد مرگ «سلطون» میافتد که خودش برایش روی تربت سوره «ملک» را خوانده و به خوردش داده بود، اما... .