او در باتلاق تبدیل به گرگ میشود
داستانهای آمریکایی - قرن 20م.
در باتلاق "تب"، اتفاقات عجیبی در حال وقوع است؛ اتفاقاتی واقعا ترسناک. همهچیز با زوزهای در نیمههای یک شب شروع شد. سپس پیدا شدن جسد خرگوشی که سینهاش از هم دریده شده بود. همه تصور میکردند که سگ جدید "گردی" مسئول این اتفاقات است. به هر حال او شبیه یک گرگ بود و کمی وحشی به نظر میرسید. اما گردی میدانست که سگش فقط یک سگ معمولی و پیر است و سگها در شبهای مهتابی زوزه نمیکشند، یا این که نیمهشب ناپدید نمیشوند و یا در هنگام کامل شدن ماه به موجودات ترسناک تبدیل نمیشوند؟ یا شاید هم میشوند؟