عشق ممنوعه
داستانهای فارسی - قرن 14
«ژینا» دختری زیبا با خانوادة مرفه و دارای خاطرخواهان بسیار میباشد. کامران، پسرعموی ژینا و گردانندة کارخانجاتی در پاریس، بعد از پنج سال به ایران بازگشته است. از همان برخوردهای اولیه، کامران و ژینا به یکدیگر دل میبازند و بزرگترین مشکل آنها عهدنامة بستهشدة فامیل مبنی بر ممنوع بودن ازدواج پسرعمو دخترعمو است. کامران در حضور دیگران ژینا را خواستگاری میکند ولی با مخالفت شدید خانوادهها روبهرو میشود. «شاهرخخان» پدربزرگ ژینا و کامران قبل از مرگ خود وصیتنامهای تهیه کرده و شرط را بر این گذاشته که وقتی ژینا 18ساله شد وصیتنامه توسط وکیل خوانده شود. روز تولد 18سالگی ژینا، وکیل وصیتنامه را قرائت میکند که در آن کلیة اموال به ژینا و کامران واگذار شده، به شرطی که تا دو هفته بعد از خواندن وصیتنامه، آن دو با یکدیگر ازدواج کنند و به فرانسه رفته و به امور کارخانه رسیدگی کنند. این وصیتنامه سرنوشت آن دو را تغییر میدهد.