قبرستان سقف ندارد
داستانهای کوتاه فارسی - قرن 14
کتاب حاضر، مجموعه داستانهای کوتاه با عنوانهای: «صدبرگ»، «بعد از آن باران»، «بگذار تصور کنم»، «هشتاد سنگِ صاف سفید» و «این یکی را هم بخوان؛ لطفاً!» است. داستان «بعد از آن باران» ماجرای پسری است که در زمان تظاهرات علیه رژیم پهلوی، عاشق دختر همسایهشان، «نازنین» بوده است. نازنین بدون خداحافظی شهر را ترک میکند در حالی که پسر همراه گردان برای جنگ به جبههها میرود. وقتی او از جنگ برمیگردد، کشتار مردم شهرش «پاوه» را میبیند. تمام کشتهها مردم بیدفاع «پاوه» هستند که در خون خود غلتیدهاند. مشاهدة این واقعه تأثیر عمیقی بر وی میگذارد و وی را برای رسیدن به آرامش، به نوشتن خاطرات تلخ و شیرین گذشته سوق میدهد.