لیدوکائین
داستانهای فارسی - قرن 14
«فرید»، پسر خانوادهای فقیر است که از یکی از پسرهای محلهشان که در جنوب شهر واقع است بدش میآید. «جمشید»، معتاد است و احساس قلدر بودن در محله را دارد. آن شب فرید به خواست مادرش برای تهیه مایع ظرفشویی قسطی به مغازه «قاسم خان» میرود که متوجه میشود او سکته کرده و مرده است. برای همین به در خانه قاسم میرود و پیغام مادرش را به «زری» همسر قاسم که سرطان دارد میرساند. زری از فرید میخواهد تا به پسرش «نوید» کمک کند که کارتنهای خرما را خریداری و به خانه بیاورند و بعد به خانهشان برود. آنها وقتی برای جابهجایی کارتنهای خرما رفته بودند تصادف میکنند و ...