فیض روحالقدس
داستانهای فارسی - قرن 14
پدر کارمند بود و مادر خانه دار و او صبح ها تا بعد از ظهر تنها در خانه نزد مادر. در هر یک از دو طبقه خانه، اتاق مجانب داشتند. هر چند دفعه که تماشا میکرد، اگر چه همه چیز همان بود که بود و چند گلدان و دیوارهای سایر خانههای دوطبقه و چسبیده به هم برای کوچک کردن آسمان. به اضافه صداهایی مثل صدای همسایهها. شاید گاهی یک یا چند موسی کوتقی یا کبوتر فرود میآمدند و قدمهایی بر میداشتند. چند روزی هم خروسی در این حیاط زندگی کرد و بعد کشته و خورده شد. شگفتترین حادثه حیاط برای گوزن کوچولوی بود که یک روز آنجا زندگی کرد. آن را کسی به پدرش امانت داده بود برای دادن به کس دیگر.