مثل خوردن آبزالو با همبرگر
داستانهای کودکان (انگلیسی)
زندگی «النور» بعد از رفتن به اردوی تابستانه بدمزه شد. او از اردو متنفر است. اولش النور خیلی هیجانزده بود؛ چون رفتن به اردوگاه «والومواپوک» یکی از سنتهای خانوادگی آنهاست. او فکر میکرد توی اردو یک عالمه اسمارتیز میخورد، اما وقتی به اردوگاه رسید با دیدن حشرهها و غذاهای حال بههم زن و از همه بدتر کلاس شنا، تصمیم گرفت نقشهای بکشد و از آنجا فرار کند و... .