دختری در قطار
داستانهای انگلیسی - قرن 20م.
داستان، توسط راوی اول شخص و از زاویه دید سه زن؛ «ریچل»، «آنا» و «مگان» نقل میشود. ریچل واتسون، زنی 32 ساله و الکلی است که دوره سختی از زندگیاش را میگذراند. «تام»، شوهر سابقش دو سال پیش او را به خاطر معشوقهاش ترک کرده است. الان او و آنا ازدواج کرده و یک دختر دارند. به هر حال تام، آنا را هم فریب میدهد و با همسایه متأهلش، مگان هیپول، رابطه دارد. مگان، باردار است و فکر میکند که تام پدر بچهاش است. در حالی که ریچل هر روز با قطار به لندن رفتوآمد میکند، متوجه زوج زیبایی میشود و به آنها که ظاهرا شاد هستند حسادت میکند. او آنها را تماشا کرده و در مورد زندگیشان خیالپردازی میکند. گرچه هرگز با آنها گفتوگو نکرده است، اما عقیده دارد آنها زوج کاملی هستند. روزهای بعد در روزنامه خبری را در مورد گمشدن زنی میخواند و متوجه میشود که آن زن، مگان است. ریچل نگران میشود که نکند در روز حادثه در حالی که مست و خراب بوده بلایی بر سر مگان آورده باشد، و شروع به تحقیق در مورد ماجرا میکند. ریچل برای نزدیک شدن به «اسکات» شوهر مگان به او دروغ میگوید و با مستیهای مکرر موجب پریشانی تام و آنا میگردد. زمانی که آنا مدارکی در مورد رابطه داشتن تام با مگان پیدا میکند، او و «راشل»، متوجه میشوند که تام در مورد همه چیز دروغ میگوید. تام اعتراف میکند که بعد از اینکه مگان به او گفته پدر فرزند متولدنشدهاش است او را کشته و دفن کردهاست. تام به ریچل حمله میکند و ریچل در دفاع از خود او را میکشد... .