گیلی هاپکینز بزرگ
"گلادیر هاپکینز "که "گیلی "صدایش میزنند، در کتاب دخترک یازده ساله تنهایی است که هر چند وقت یکبار، خانوادهای سرپرستی او را بر عهده میگیرد .او دختری بسیار خشن و تندخو اما باهوش است .آخرین شخصی که سرپرستی او را میپذیرد، خانم "تروتر "است که پسر بچهای کوچکتر از "گیلی "را نیز سرپرستی میکند .با وجود رفتار تند و توهینآمیز "گیلی "خانم "تروتر "از محبت به او دریغ نمیکند و همین امر به تدریج علاقه و کششی درونی در گیلی ایجاد میکند، هر چند رفتارش عکس آن را نشان میدهد .گیلی همیشه انتظار مادرش را میکشد .او گیلی را از کودکی رها کرده و در شهری دور زندگی میکند ولی دور را دور با نامه از وضعیت گیلی مطلع میشود .در پایان داستان هر چند مادربزرگ ثروتمند گیلی او را نزد خودش میبرد و چندی بعد، مادر گیلی نیز به دیدنش میآید، اما رفتار به شدت سرد و خودخواهانه مادر، تمام دنیای خیالی و آرزوهای گیلی را بر باد میدهد .احساس تنفر از مادری که هیچوقت نمیخواسته دخترش را ببیند تمام وجود گیلی را فرا میگیرد و آرزو میکند هر چه سریعتر نزد خانم تروتر، سرپرست مهربانش، باز گردد .